نامه اي خواهم نوشت براي خدا نامه ا ي پر از جاي خالي تمام آرزوهايم مي گويم: خدايا امتحان است... همه را پر كن !!! نگاهم ميكند نگاهش ميكنم با قلم ستاره اش همه را مي نويسد عجب خدايست اين خدا2013-12-122013-12-12 همه را بهتر از خودم مي داند.... اخم ميكنم، چشمانم پر ميشود از اشك، ساكت ميشوم.... لبخند ميزند، به كنارم مينشيند مي پرسد: چه شده نازنينم؟ مي گويم: خدايا تو همه را مي دانستي، همه ي آرزوهايم، همه ي روياهايم را، اما هيچ وقت پاسخ اش را نداده ا ي ...! باز هم لبخند ميزند، نمي دانم چه رازيست در نوش داروي اين لبخند كه اينگونه آرامم ميكند.... مي گويد: تو خواستي و من نخواسته ام؟ مي گويم: بارها و بارها اشك ريختم، فرياد زدم، صدايت كردم، هر بار بلندتر از قبل اما تو انگار مرا نمي ديدي، صدايم را نمي شنيدي، انگار مرا از آفرينش ات حذف كرده اي !!! باز هم لبخند ميزند، زيباتر از قبل مي گويد: آرام باش نازنين من تورا ديده ام، صدايت را شنيده ام، نگاهت را خوانده ام مي دانم خسته اي...تمام خستگي هايت را خود خسته خواهم كرد... مي دانم بي قراري ...قراري ميشوم بر تمام بي قراري هايت.... جاي زخم هايت هم درد مي گيرد، مي دانم...مي دانم ...همه را مي دانم آرام باش، من با توام، مگر گرماي دستانم را بر وجودت حس نميكني كه اينگونه درهم شكسته اي؟ خواستنم، نخواستن رويا هايت نيست كمي صبر كن من براي تپيدن اين قلب يك آسمان فرشته فرستاده ام دنيا هنوز هم باقيست آخر تو از تقديرت چه مي داني كه با من نامهربان شده اي؟ اين قلب هنوز هم بايد بتپد. معجزه نزديك است...